کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام

شاعر : غلامرضا سازگار     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

سپرت سینۀ مجـروح و زره پیـرهنت            اجلت یار و عسل لختۀ خون در دهنت

سیـزده سـورۀ قـرآن عـمـو با چه گنه            شسته با خون گـلویت شده آیات تنت؟


روی هر زخـم تو باشد اثر زخـم دگر            جای مرهـم که گـذارند به زخـم بدنت

آب غسلت شده خون و کفنت زخمِ فزون            تو شهیدی، چه نیاز است به غسل و کفنت؟

می‌زند چاک، گریبان جگر را یوسف            گر ببیند که به خون شسته شده پیرُهنت

جگر سنگ بسوزد ز غمت چون دل من            تو چه کردی که شود سنگ، جواب سخنت؟

قـتـلـگـاه تـو شـده قـتـلـگـه این دل من            می‌چکد خونِ سر از زلف شکن در شکنت

چاک‌ چاک است تنت چون جگر پاک حسن            ای ز سر تا به ‌قدم حُسنِ حَسن در حَسَنت

من نگه کردم و تو دیده به هم دوخته‌ای            جگرم سوخت از این دیده به هم دوختنت

هر دلی شمع‌ صفت سوخته در ماتم تو            چون دل میثم دل ‌سـوخته در انجـمنت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

قـتـلـگـاه تـو شـده حـجـلـۀ دامـادی تـو            می‌چکد خونِ سر از زلف شکن در شکنت

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : علی حسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی            زهرا شدی،علی شدی و مصطفی شدی

وقتی عسل ز لعل لبت بوسه‌ای گرفت            تـنهـا سـوارۀ حـسـن مـجـتــبـی شـدی


از بس عزیز هستی واز بس که محشری            بـیـن قـنـوت زینب کـبـری دعـا شدی

دل‌ها شکست و غصّه حرم را فرا گرفت            وقتی که از کـنار عـمویت جـدا شدی

بند رکـاب حـسرت پـای تـو را کـشید            تـا راهــی مـیــانـۀ دشـت بــلا شــدی

دانه به دانه مـوی عـمـویت سفـیـد شد            وقتی زمین فتادی و وقتی که تا شدی

در بین معـرکه چقدَر نیـزه خوردی و            پرپر شدی خلاصه شدی نخ نما شدی

یک نیزه دار جسم تو را بر زمین زد و            بـا ضرب کـین کـشتـۀ بـی‌انـتهـا شدی

تشیـیـع پـیکـرت چـقـدر دردسر شد و            آخـر مـیان تکّه حـصیری تو جا شدی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید و یا در همین جا کلیک کنید.

نیک نیزه دار جسم تو را بر زمین زد و            بـر زیـر نـعـل کـشتـۀ بـی‌انـتهـا شدی

زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیهم السلام

شاعر : سید محسن حسینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قطره‌ای هستم که از دریا جدا افتاده‌ام            آن غـریبم من که دور از آشنا افتاده‌ام

ناکسان از بسکه بر دور و بر من صف زدند            کـس نـمی‌داند کجـایـم یا کجـا افـتاده‌ام


ای عمو جان گر تو می‌خواهی که پیدایم کنی            آنقـدر گـویم به زیر دست و پا افتاده‌ام

بسکه آمد تیر و بر سر تا به پایم بوسه زد            یــاد بـابــایـم امــام مـجـتـبـی افـتـاده‌ام

گرچه بابا تیر باران شد ولی تابوت داشت            من که تـابـوتی نـدارم بر مـلا افتاده‌ام

ای عمو این آخرین بار است می‌گویم عمو            چون شدم من ارباً اربا از صدا افتاده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انطباق با روایات معتبر و رعایت بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد

ای عمو این آخرین بار است می‌گویم عمو            بسکه من کردم صدایت از صدا افتاده‌ام

زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیهم السلام

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

پای کوبم بر زمین تا زمزمی جاری کنم            لااقـل بهـر لـبان خـشک تو کاری کنم

من ز نسل مجـتـبایم وارث شیر جـمل            چون عموعباس می‌خواهم علمداری کنم


دشمنان از نسل آن بنت الخبیث یثربند            با تنی صد پاره بهرت آبرو داری کنم

من ز سینه نعرۀ ان تنکرونی سر دهم            تا که سینه بشکند این شاه را یاری کنم

بی زره رفتم به میدان تا بگویم بر همه            با تمام پـیکـرم از تو طـرفـداری کـنـم

کن حلالم ای عمو گر که خجالت دادمت            خواستم شاید برای غـربتت کاری کنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم تغییر داده شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید و یا در همین جا کلیک کنید.

این تن و این سم مرکب وای بر حال دلم            با تمام پـیکـرم از تو طـرفـداری کـنـم

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است           تا سحر پـیـمانه ریز کـاسۀ ما قاسم است

یادمان باشد اگر روزی بقـیع را ساختیم           ذکر کاشی‌های باب المجتبی یا قاسم است


از همان روزیکه رزق نوکران تقسیم شد           کربلای سینه زنهای حسن با قاسم است

این کریمان به نگاه خود گره وا می کنند           آنکه عمری درد ما کرده مداوا قاسم است

گوسفندی نذر او کردیم و مُرده زنده شد           آنکه نامش میکند کار مسیحا قاسم است

روی ابرویش اگر تحت الهنک بسته حسین           در حرم زیباترین فرزند زهرا قاسم است

نعره زد: ان تُنکرونی ریخت لشکر را بهم           وارث شیر جـمل شاگرد سقـا قاسم است

مرد نجمه بود و صاحب خیمه شد در کربلا           سایۀ روی سر مادر به هر جا قاسم است

با اشاره هر کجا میگـفت: یا زینب ببین           آن سر عمامه بسته روی نی‌ها قاسم است

چونکه قاسم بود بین گـرگهـا تـقـسیم شد           یوسف پاشیده از هم بین صحرا قاسم است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زیر سُـم اسبها با هر نـفـس قـد می کشید           گفت با گریه حسین، این تن خدایا قاسم است

نعل های خاک خورده دنده‌هایش را شکست           مثل مادر این تنی که میخورد پا قاسم است

زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیهم السلام

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

اذنم بده عـمو که دلـم تنگ اکـبر است            از دیدن غـریبی تو! مرگ بهتر است

قاسم به خیمه باشد و تو غصه میخوری؟            آمـاده‌ام چـرا تو دل از من نـمی‌بری؟


هر لحـظه بیـشتر قـفـسم تنگ می‌شود            تو غصه می‌خوری نفسم تنگ می‌شود

مثل حبیب و عون و وهب،عابس و زهیر            یک ذره کن دعا که شوم عاقبت به خیر

خیـر اسـت گر زره نـشـد انـدازۀ تـنـم            چون در عوض عبای تو گردید جوشنم

راضی است فاطمه ز من آیا سؤال کن            فـرزند و نایب حـسنـت را حـلال کـن

سمتم روانه لـشگـری از نیـزه دار شد            گـفـتم عـلـی ولی بـدنـم سـنگـسار شـد

حرف از علی به فرق تو شمشیر می‌زنند            حرف از حسین، گر بزنی تیر می‌زنند

هم دل شکست و هم سرم اینجا شکسته شد            هم سینه مثل سیـنۀ زهـرا شکـسته شد

مـولا بـیا نـیـامـده تـا سـوی مـن اجـل            بـار دگر بـبـیـنـمت احـلی من الـعـسل

لحظات آخر است عمو جان شتاب کن            بـار دگـر مـرا پـسر خـود خـطاب کن

مثل عـلی سرم سر زانـو بگـیر عـمو            خاک از رخم شبیه رخ او بگیر عـمو

آهـستـه تـر بـبـر به حـرم پـیکـر مـرا            آرام کـن هـم عــمـه و هـم مـادر مـرا

این است حرف آخرم ای شاه عـالمین            صد جان همچو من به فدای تو یا حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد

اذنم بده عـمو که دلـم تنگ اکـبر است            از غصۀ تو دیدن، عمو! مرگ بهتر است

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، درترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با دخترت مگو که به میدان چه دیده‌ام            در زیر پـای اسب عـدو قـد کـشیـده‌ام

مدح و مناجات با حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بکش تو تیغ وببین چند حنجر آماده است            برای چوبۀ چوگـان تو سر آماده است

زمین تـوان تحـمل نـداشت جلـوه کنی            برای محشر روی تو محشر آماده است


برای سجده به محـراب طاق ابـرویت            هزار جبهه مسلمان و کافر آماده است

کـدام نـطـق تـوانـد که از تو دم بـزنـد            برای مدح تو در عرش منبر آماده است

ملازمان تو اطهار وجن وانس وملک            کـنار سلطنت شاه، لـشکـر آماده است

اشاره از تو به سر تاختن به عهدۀ ما            همیشه دور و برت سیل نوکر آماده است

بین که در سر بـازار حُـسن، شهـزاده            چقـدر از نـبی مصر بهـتر آماده است

به جـای آب فـراتی که قـسمـتت نـشده            ببین که یکصدُ ده جرعه کوثرآماده است

کـریم، ابن کـریـمی تعجـبی هم نیست            گدای دست تو چندین برابر آماده است

هـزار بار بـمـیرم، دوبـاره زنـده شوم            برای پیـشکشی جان دیگر آماده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

برای خـادمیِ نـو عـروس این حجـلـه            هزار مریم و حوا و هاجر آماده است

امـامـزادۀ نجـمـه عـروسیـت مـحـشـر            برای خطبۀ عقد تو حـیدر آماده است

مناجات با سیدالشهدا و شهادت حضرت قاسم علیهم السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

برای بار غـمت شانه‌ای خـم آوردم            بگیر دست مرا، جـان تو کم آوردم
مرا به جمع گدایان خویش مهمان کن            بگو به مادرتان جنس در هم آوردم


اگر غـروب دهم پیـشـتان نشد باشم            دلم خوش است که با اشک مرهم آوردم
دوبـاره موسم حج آمد و نـدیـدمـتان            ولـی بـه نـیـتـتـان آب زمـزم آوردم
شبـیـه سیـنـۀ سـرخـت نـمی‌شود اما            به سینه زخـم کـبودی فـراهم آوردم
مرا مران که برای شفـاعـتم امشب            لـبـاس مـشـکـی داغ مــحـرم آوردم
شب یتـیـم نـوازی توست، منـتظـرم            ببین شکسته سری پای پرچم آوردم
شب شنیدن خون روضه‌های گودال است            بگـیر دست مـرا جـان تو کم آوردم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : ایوب پرندآور نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است           ترسی از تیر ندارد زره‌اش پیرهن است

بنـد نعـلـین اگـر پـاره شـود بـاکی نیست           داغی خـاک برایش همه مثل چمن است


شور و شوق حسنی داشت که ثابت می‌کرد           سیزده سال به دنـبال حـسینی شدن است

جان سر دست گرفت و به دل میدان برد           خواست با عشق بگوید که عموجان من است

ناگهان از همه سو نعـره کـشیدند که آی           تیرها! پر بگـشایید که او هم حسن است

نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد           راز این تـشنه که آمادۀ دریـا شدن است

مـثـل زنـبـور بر او تـیـر فـرو می‌ریـزد           هرکه را این همه کندوی عسل در دهن است

مــشـتـری هـای فــراوان فـــراوان دارد           هر کسی نقره، طلا، هر که عقیق یمن است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم در هیچ کتاب معتبری نیامده است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در روضة الشهدا جعل شد و هیچ سندی هم ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید و یا در همین جا کلیک کنید.

بیت دست خطی حسنی داشت که ثابت می‌کرد        سیزده سال به دنـبال حـسینی شدن است

شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

می رسد نوبت خورشید شدن آهسته            سپـر غـربت خـورشیـد شدن آهسته

نقل هر صحبت خورشید شدن آهسته            قمر حضرت خـورشید شدن آهسته


زودتـر می رود آنکـس که مهـیـا باشد

مـرد آن است که با سـن کـم آقـا بـاشد

آسمان چشم به این واقعه حیران دارد            باز انگـار که دریا تب طوفان دارد

ماه در دست خود آیینه و قرآن دارد            پسر شیر جـمل عزم به میدان دارد

دل پـریـشان خـزان بود بـهـارش آمـد

قــسـم مــادر او بــود بـه کــارش آمـد

میرود تا جگرش را به تماشا بکشد            بین میدان هنرش را به تماشا بکشد

تب مستی سرش را به تماشا بکشد            باز رزم پـدرش را به تماشا بکـشد

قـصد کرده ست ببـیـنـنـد تجـلایش را

ضرب دست حسنی، قامت رعنایش را

خودش عمامه شد و جوشن او پیرهنش            انبیا پشت سرش لحظۀ عازم شدنش

گر گرفتند همه از شرر سوخـتـنش            دشت لرزید ز فریاد انا بن الحسنش

دل به شمشیر زد و لشگر شامی افتاد

حمله ای کرد وز آن خیل حرامی افتاد

هرچه جنگید عطش تاب و توانش را برد            سوخت، بارید عطش تاب و توانش را برد

باز لرزید عطش تاب و توانش را برد            ناگهان دید عطش تاب و توانش را برد

دید دور و بر مرکب همگان ریخته اند

دور تا دور تنش سنگ زنان ریخته اند

تیغ بر فـرق سرش زد و آخر افتاد            بی رمق بود ازین فاصله با سر افتاد

سعی می کرد نـیـفـتد ولی بدتر افتاد            عمه می گفت بخود جان برادر افتاد

به زمین خورد به دور تن او جمع شدند

گرگها برسر پـیـراهن او جـمـع شـدند

فرقش از تیغ عدو وا شده، ای وای حسن            کمرش از دو جهت تا شده، ای وای حسن

چقدر خوش قد و بالا شده، ای وای حسن            پهلویش پهلوی زهرا شده، ای وای حسن

عمو از سوز جگر داد زد آه ای پسرم

من چگونه بدنت را ببرم سوی حرم؟

دست زیـر بـدنت تا بـبـرم می ریزد            بدنت را که به هرجا ببرم می ریزد

مـطـمـئـنا پـسـرم را ببـرم می ریزد            نبـرم جـسـم تو را یا ببرم می ریزد

خـیـز قـاسـم که ببـیـنی چـقـدر تنـهـایم

وای از خـجـلت من پـیـش امـانـتـهـایم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم برای اولین بار در قرن دهم در روضة الشهدا جعل شد و هیچ سندی هم ندارد

دل پـریـشان خـزان بود بـهـارش آمـد          دستـخـط پـدرش بــود بـه کـارش آمـد

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی تغییر داده شد؛ این قصه برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی جعل شده است

دل به شمشیر زد و ازرق شامی افتاد          حمله ای کرد وز آن خیل حرامی افتاد

بیت زیر به جهت انطباق بیشتر با اصل روایت و مستند نبودن سنگ باران شدن حضرت قاسم تغییر داده شد

آنقدر سنگ به او خورد که آخر افتاد            بی رمق بود ازین فاصله با سر افتاد

موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ لذا بیت زیر به جهت انطباق با روایات معتبر تغییر داده شد؛جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه و یا در همین جا کلیک کنید.

بدنش معبر سم ها شده، ای وای حسن            کمرش از دو جهت تا شده، ای وای حسن

زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مصطفی هاشمی نسب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عمو بگو چه کنم تا به من محل بدهی            شبیه اکبر خود فـرصت عمل بدهی

عمو بگو چه کنم تا دلت به دست آید            برات رزم به شیـر یَـل جـمل بدهی


چه می‌شود که به شاگرد رزم عباست            نظـر کنی و به دستان او کتل بدهی

لب ترک‌تـرکم تشنـۀ محـبّت توست            چه می‌شود ز لبت کامی از عسل بدهی

چنان میـانۀ این بزم می‌درخـشم که            به یـادگـار حسن کُـنیـۀ زُحـل بدهی

شبـیـه مثـنـوی شـاعـرانـه‌ای شـده‌ام            ولی خوشم که به من رتبۀ غزل بدهی

میان جمعی حرامی ببین اسیرم من            عمو بیا که نجاتم از این جدل بدهی

بیا، مـگـر تو به عِـلـم امـامـتـت آقـا            برای بردنم از خاک، راه حل بدهی

بیا بـبین همۀ دشت پُـر شد از بـویم            برای نجـمه بـبر انـدکی ز گـیـسویم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی حذف شد؛ این قصه برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی جعل شده است

کجایی ازرق شامی رسیده وقتش که            به همره پسران دست با اجـل بدهی

بیت زیر به دلیل اغراق گوئی و عدم رعایت توصیه های علما در حفظ شأن اهل بیت حذف شد؛ ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه و یا در همین جا کلیک کنید.

شبیه جام عسل قامتم کِش آمده است!            به شوق آنکه به من هم کمی بغل بدهی

به زیر سم ستوران تنم لگدمال است            عمو بیا که نجاتم از این جدل بدهی

زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مجتبی روشن روان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ای عـمو من پسر فـاتـح جنگ جـمـلم            نـوۀ شـیـر خــدا، سـاقـی جـام عـسـلـم

داده حق، تحت غمت سلطنت لم یـزلم            عاشقِ كـشته شدن، بـرسر عهـد ازلـم


شـور شـیـدایی قـاسـم بنـگـر سلـطـانـا

جان چه باشد كه به پای تو بریزم جانا؟

"دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند"            با دم نـیـمـه شبـت" آب حـیـاتـم دادند"

در رهـت درد سـتـون فــقـراتـم دادنـد            بـا بـلایـای عـظـیـمـت درجـاتـم دادنـد

دوش از چشم غزال تو غزل می بارید

از لب تشنۀ من شـورِ عـسل می بارید

عـرفـه حـال منـاجـات تو را می دیـدم            عـشق بازی تو را وقت دعا می دیـدم

چشم گریان تو را خـون خـدا می دیدم            در تـمنّـای تو تسلـیم و رضا می دیـدم

همه حیران تو بودند و تو گرم دیـدار

ظاهر امـر دعـا بود ولی نه... انـگـار

داشـتـی از سـفـر کـربـبـلا مـی گـفـتی            سخن از دست و سر و سینه و پا می گفتی

حرف از شاهرگ خود به خدا می گفتی            قصّۀ چوب و لب و تشت طلا می گفتی

ماه از دیده به دنبال تو...کوکب می ریخت

عرض حاجات تو غم در دلِ زینب می ریخت

از خدا خواستم آن لحظه شوم قربانت            جـان نـاقـابـلـم ای شـاه فــدای جـانـت

سینه و دست و سر و پام بلا گردانت            عـازم عـرصۀ میـدانـم...و با فـرمانت

عرصه بر سینۀ سودایی من تنگ شده

دل این قـوم خطا پیشه ببین سنگ شده

حال اگر جان ندهم در ره جانان، ای وای            یا نباشم به هوای تو پریشان، ای وای

نروم زیر سم سخت ستوران، ای وای            نشكند در ره تو دنده و دندان، ای وای

پـدرم دوش خـطابی به من شیـدا كرد

گـفـت باید تبـعـیّـت ز گـل زهـرا كرد

دل غرقِ شررم فدیۀ عشقـت ای عشق            كاسۀ چـشم ترم فدیۀ عشقـت ای عشق

استخوان های سرم فدیۀ عشقـت ای عشق            بـدن بـی سـپرم فدیۀ عشقـت ای عشق

تو رضایت بـده ورنه به عـلمدار قسم

قـسمت می دهم آقا به قـد و قامت خـم

من و شمشیری و عمّامه ای و پیرهنی            در دل قـاسـم تو نیست غـم بی کـفـنی

می روم تا كه بگویم تو همه عشق منی            حـسنـی ام حـسـنی ام حـسنـی ام حسنی

جوشن من نفس تو؛ به زره حاجت نیست

كفش عشاق بلا را به گره حاجت نیست

قـلـبـم از مهـر خـدایـی تو آكـنـده شده            وقت یك حملۀ طـوفـانی كـوبـنـده شده

می روم تا كه ببیـنند...حسن زنده شده            بنگـر لشگـر كوفه چه پـراكـنـده شده!

تیغ حـیـدر به كـمر بسته ام و می تازم

دست و سر در وسط معركه می اندازم

گرچه در راه غـمت از همه بیمارترم            من از این لشگر بی ریشه جگردارترم

سیـزده سـالـه ام و از هـمه سـردارترم            به كـمـند غـم عـشـق تو گـرفـتـارتـرم

نــوۀ صـف شـكـن حــیـدركـرار مـنـم

دست پـروردۀ عـبـاس عـلـمـدار مـنـم

ای عمو از حرم آهسته خودت را برسان            تا نگـاهم نشده بسته خودت را برسان

می زنم نالـۀ پیوسته خودت را برسان            بر سر پیكر این خسته خودت را برسان

حـسنی زاده ام و خُـلـق کـریـمـی دارم

شـكـرُ لله، بــلاهــای عـظـیـمــی دارم

قاسمت در وسط معـركه غـوغا كرده            پـدرم لب به تشكّـر ز گـلـش وا كـرده

دشمنت تیـغ به فرق سرِ من جا كرده؟            روح من عزم سفر جانب زهرا كرده

با تن غرق به خون باز رجز می خوانم

مـی روم مـنـتـظــر آمـدنـت مـی مـانـم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن تغییر داده شد؛ موضوع نامه امام حسن برای اذن جنگیدن حضرت قاسم برای اولین بار در قرن دهم در روضة الشهدا جعل شد و هیچ سندی هم ندارد

عرصه بر سینۀ سودایی من تنگ شده           این هم از نامه كه از قبل هماهنگ شده

بیت زیر به جهت انطباق با اصل روایت معتبر تغییر داده شد،جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه و یا در همین جا کلیک کنید.

نـیـزه ای آمـده در سینـۀ من جا كرده؟            روح من عزم سفر جانب زهرا كرده

زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای بـادۀ وصال تو اَحـلی مِنَ العسَل            بشتاب ای عمو که بگیری مرا بغل

حیرت گرفته،چشمِ دلیـران کوفه را            هَل مِن مبارزَم شده همچون یلِ جمَل


صفـیـن پیـشِ چـشم من آمد دقـایـقی            تا نهـروان زدم به همه کوفـیان بَدل

لشگر که امتـدادِ اَنابن الحـسن شنـید            جا خورد از صَلابتِ این جنگ و این جدَل

بـس افـتـخـار در رهِ تـو آفــریــده ام            دیدند اهلبیتِ تو را شاد از این عمل

با هم سپـاه کوفه همه هم قـسم شدند            تا هُـرمِ بُغـضِ خود بنـشـانـند لااَقـل

یک کوچه باز شد،پس از آن در محاصره            این سینه ام شکست و به زهرا شده مثَل

شد شَرحه شَرحه، پیکر رعنای قاسمت            لبریز شد ز کُـنج لبم شهدِ این عسل

یکـدَم اگر که دیـر بیـایی، سرم روَد            خواهم بخوانم از غمِ تو آخرین غزل

چشمِ حسن به سوی حسین است،تا روَد            رأسِ تو روی نیزه و زینب به روی تَل

پیر و جوان ز نیَتِ من فیض میبرند            باقـیست این مبارزه در خاطـرِ مِلل

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان جعلی ارزق شامی حذف شد؛ این قصه برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی جعل شده است

خوشحال باش ،اَزرَقِ شامی،شکست خورد            دیگر نمانده بِین شجـاعان کـوفه یَل

شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بین میدان قـاسم است یا مـاه تابان آمده؟           سیـزده سـاله تـریـن پـیـرِ جـوانـان آمـده
بس که با هیبت رسیده من نفهـمیدم دگر           یک تـنـه او آمـده یـا کـل گـردان آمـده؟!


آن قدَر شوق پریدن در دلش دارد که او           بند کـفـشـش را نبسته سـوی میـدان آمده
تا که خواند: "إن تنکرونی فأنا ابن المجتبی"           پـیـرمـردان جـمـل گـفـتـند: طـوفان آمده
هرکسی که تن به تن جنگید با او گفته‌اند           بین میدان، عمرِ ننـگـیـنـش به پایان آمده
دوره‌اش کردند و هر کس سنگ در دامان گرفت           نیزه ای خورد و به لب هایش عموجان آمده
شاخِ شمشادِ حرم در هم شکست آیینه‌اش           تا که سویش جای نقل از سنگ باران آمده
پیکرش را بس که بر روی زمین چرخانده‌اند           خارها بر روی هر زخمش فراوان آمده
دست و پا که می‌زند حالِ عمو بد می‌شود           بعدِ اکـبر غـصه‌اش حالا دو چندان آمده
قاسم است اما به دست گرگ ها قسمت شده           آیه‌هـایش کم شده... تحـریفِ قـرآن آمده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ قصۀ ارزق شامی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است و در هیچ کتاب معتبری نیامده است؛ موضوع زیر سم اسب ماندن هم اشتباه ترجمه ای است و صحیح نیست جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه و یا درهمین جا کلیک کنید

چهار فرزندِ لعین را کشت با ذکرِ عـلی           ازرقِ شامی خـودش حالا هـراسان آمده
بندِ نعلین تو باز است، ازرقِ شامی تویی؟!           کفر، از ترفندِ قاسم مات و حـیـران آمده
این بت کفار هم زد بر زمین ابن الحسن           تـیغِ ابراهـیـمی‌اش بر فـرقِ شیطان آمده

پای اسبی روی کندوی لبش رفت و عسل           از لب و دندان چکیده تا به مـژگان آمده
روی هر بند تنش جای هلال افتاده است           بس که بر روی تنش نعـلِ ستوران آمده

زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت قاسم

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای گـل ریحـان بُـستـان حـسن           قاسمی و روح و ریحان حسن

سرو، مات از قامت دلجوی تو           ماه، حـیران شد ز ماه روی تو


روی تـو آئـیـنـۀ حُـسن حَـسـن           لالـۀ زیـبــای آن زیـبـا چــمـن

نوجـوانی و به پـیران رهبری           رهـبـری آزاده و روشـنگـری

ای دلت پُر زآب و تاب معرفت           تـشنـگـان را داده آب معـرفت

تا چـراغ عـاشـقـی افـروخـتـی           عشق بازان را تو عشق آموختی

ای ز نور کبریا روشن ضمیر           سینه‌ات روشن شد از مهری منیر

ای به روز امتحـان مرد عمل           وی شهادت را تو احلی من عسل

تاشهادت را تو کردی انتخـاب           ماند حسرت بر دل از لعل تو آب

ای لبِ خشک تو رشک سلسبیل           آفرین گـفته به رزمت جبرئیل

ای زصهبای شهادت مست مست           وی پدر را داده در طفلی ز دست

از وصال روی تو خـون خـدا           یـاد می کرد از جـمـال مجـتبی

ای حسین ومجتبی را نور عین           تا شنـید آوای دردت را حـسین

گـفت لبیک ای عـموجان آمدم           بـهـر دیــدارت شـتـابـان آمــدم

آمــدم ای نــور چـشـمـان تـرم           یـــادگـــار یـــادگــار مــــادرم

ای زخونت گشته صحرا لاله گون           دست وپا کمتر بزن درخاک و خون

گریم و نالم براین عـمـر کمت           سخت می‌سوزم ز سوز ماتمت

ازچه غم غرق ملالت کرده است           سمّ اسبان پـایـمالت کرده است

دوست دارم همچو گل بویت کنم           غرق بوسه روی نیکـویت کنم

اشک می‌گـیـرد ره چـشم مـرا           چون روم بی تو بسوی خیمه‌ها

جسم پاکت را به خیمه می‌برم           مـی‌گـذارم در کــنــار اکـبــرم

از فـروغ حُسن نـورانی شدی           در منای عـشق قـربـانی شدی

زد شرر این غم دل وجان مرا           ای وفائی گریه کن زین ماجرا

: امتیاز

شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام

شاعر : رضا قربانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بر لـبـت غـیـر ثـنـا گـفـتن معبود نبود            در صـدای تو بجـز نغـمـۀ داوود نبود
راه افتادی و من پشت سرت می‌گـفتم            یـادگـار حـسنـم رفـتـن تو زود نـبود؟


سر زدم خیـمه به خیمه ولی اندازۀ تو            هرچه گشتم بخدا یک زره و خوود نبود
وسط معـرکـه تا خـاک به پا شد گـفتم            اینکه افتاد زمین قاسم من بود؟! نبود؟!
خس خس سینۀ تو روضۀ مادر میخواند            کـاش راه نـفـست اینهمه مسـدود نبود
کفنت پیرهنت گشته و شکرش باقی است            قـاتـلت در طلب پیـرهـن و سـود نبود
قد و بالای تو را شکل عمویت کردند            اربـاً اربـا شده هم اینهمه مفـقـود نبود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

راه افتادی و من پشت سرت می‌گـفتم            تازه داماد حسین رفـتن تو زود نبود؟

بیت زیر به دلیل مستند نبودن ماندن بدن حضرت قاسم زیر سم اسب حذف شد

باید از زیر سُـم اسب تو را جـمع کنم            با کمی حوصله در بین عـبا جمع کنم

زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت قاسم

شاعر : محمدحسن بیات لو نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چگونه جـسم تو را تابه خـیمه‌ها ببرم            تو تـکّـه تکـه‌ای بـاید جـدا جـدا بـبـرم

نـشـسـتـه‌ام به کـنـار تـن تو مـی‌گـریم            به فکر رفته‌ام آخـر چسان تو را ببرم


مرا که داغ علی‌اکبرم زمین زده است            نمی‌شود که تـنت را به روی پـا ببرم

اگرچه نیست به دوشم ولی اگرهم بود            نمی‌شد این بـدنـت را روی عـبا ببـرم

برای اینکه دگر خردتر از این نشوی            تن شکسته‌ات از زیر دست و پا ببرم

یتـیـم بـودی و این‌ها نـوازشت کـردند            به زودی این خبرت را به مجتبی ببرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و همچنین مغایرت با روایت های معتبر حذف شد

چه کار می‌کنی اینجا به زیر پای نعل            عـمـو رسیـده کـنـارت بیـا بیـا به بـرم

شهادت قاسم بن الحسن علیه السلام

شاعر : رضا باقريان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

اعـجـاز مجـتـبـایـی و آقـا شـدی ولـی            خود کوه طور هستی و موسی شدی ولی
عـمّه به قـد و قـامت تو فـخـر می‌کـند            شاگرد دست حضرت سقـا شدی ولی


جـای زره کـفـن به تنت کرد تا عـمو            رفتی به سوی لشکر و تنها شدی ولی
سنـگـی شکـست آیـنـۀ غـیـرت تـو را            ای دل شکسته حضرت طاها شدی ولی
دستی شبـیه نیزه تو را کرد واژگـون            از روی خـاک با مـددی پا شدی ولی
جام عسل ز دست تو افتاد و خورد شد            اسباب اشک زینب کـبـری شدی ولی
در زیر دست و پا بدنت بی حصار ماند            قـامت کـشـیـده‌ای و مـعـمّـا شدی ولی
راه نفس به سیـنه‌ات از درد بسته شد            بالا سرت عمو رسیده و احیا شدی ولی
احلی من العسل ز لبانت چکـیده است            بیهـوده نیست این همه زیبا شدی ولی
اینجا مدیـنه نیـست که پهلـو گرفـته‌ای            ارث مدینه! حضرت زهرا شدی ولی
رفتی و داغ فـاطمه شد زنده در حـرم            زینب دوبـاره ناله زد ای وای مـادرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل کج تابی معنای کلمه سر شکسته با توجه به مصرع اول ؛ تغییر داده شد

سنـگـی شکـست آیـنـۀ غـیـرت تـو را            ای سر شکسته حضرت طاها شدی ولی

زبانحال حضرت قاسم علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

پشت خـیـمه قـدم‌زنـان به دعـا            داشـت بـا درگــه خــدا نـجــوا
ای خـدا عـاشـق عـمـو هـستـم            تو خودت راضی‌اش کن از دستم


چــــارۀ درد را نـــمــی‌دانــــم            او غریب است من که می‌دانم
تـو اگـر بــر دلـش بـیــنـدازی            او به جـانبـازی‌ام شود راضی
غــیــر تــو یــاوری نــدارد او            در حـــرم اکــبــری نــدارد او
بـه نـفـس‌هـای عـمـه‌ام زیـنـب            یک‌تـنـه یـاری‌اش کـنم یا رب
من در این حرب‌گـاه می‌جنگم            بــا تــمــام سـپــاه مـی‌جـنــگـم
بـر لـبـم بـهـتـریـن غـزل دارم            جـام شیرین‌تر از عـسـل دارم
من کـه شـاگـرد رزم بَـدرِیـنَـم            پـســر مـجـتـبــای صــفّــیــنــم
سـبـط حـیـدر ز نسل زهـرایـم            حــسـن مـجــتــبـای ایـنـجــایـم
دیـده‌ام دوره‌هـای بس حـساس            شـیـوۀ جـنـگـیِ عـمـو عـبـاس
در کـلاس عـمو حسیـن اصلاً            نیست شـاگـرد اوّلـی چون من
دیــــده‌ام دورۀ شـجــاعــت را            خـوب آمــوخـتــم اطـاعـت را
در کــلاس عــلـیِّ اکـبــر هــم            دورۀ بـــنــدگــی نـــدیــدم کــم
من گل سرخ و سبز این چمنم            بـا حـسـیـن و سـلالـۀ حـسـنــم
قـاسـم بن الـحـسـن تـمـنـا کرد            اذن میدان گرفت و پر وا کرد
کـفـنی بر تـنـش عـمو پـوشاند            و نـقـابـی به روی او پـوشـاند
پــارۀ مــاه سـوی مـیــدان شـد            لـرزه‌ای در سـپـاه عـدوان شد
ای عجب هیئتی عجـب کـفـنی            هیبـتش هـاشمی، قَـدَش حسنی
وَ أنـابن الحـسـن که افـشـا شـد            لـشـگـر کـوفـه در تـمـاشـا شد
نـوجـوان و به لـشـگـر افـتادن            بـا یــلان عـــرب در افــتــادن
هرکه از هر طرف تهاجم کرد            لاجرم دست و پای خود گم کرد
رزم جانانه‌اش که غـوغا کرد            کـیـنـه‌های مدیـنـه سر وا کرد
دور تــا دور او گـــره افــتــاد            در مـیــان مــحـاصــره افـتــاد
دشمن از هر طرف که راهش بست            زیر نعـل ستـور سینه شکست
نــالـۀ او بــلــنــد شـد: عــمّــاه            بـه حـــرم مـی‌رسـیـد وا اُمــاه

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

رفــتــه‌ام دورۀ شـجــاعـت را            خـوب آمــوخـتــم اطـاعـت را

با توجه به اینکه موضوع نامۀ امام حسن به امام حسین برای جنگیدن حضرت قاسم و همچنین موضوع رزم حضرت قاسم با ارزق شامی و پسرانش در هیچ مقتل معتبری نیامده است و برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا تحریف شده و مستند هم نمی باشد ابیات زیر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا درهمین جا کلیک فرمائید

می‌رسانم به اشک و شیون و شین            دست‌خط حسن به دست حسین
چون حسین نامۀ حسن برداشت            خط او دید و روی دیده گذاشت

به دَرَک رفت خصم رسوایش            اَزرَقِ شــامـی و پـسـرهـایـش

نـیـزه‌ها بود و مـاجـرای حسن            تـیــر بــاران تـازه‌ای به کـفـن

زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مجید آقاجانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : متفاعلن فعولن متفاعلن فعولن قالب شعر : غزل

چه خوش است رنج و محنت به ره وفا کشیدن           چه خوش است ناز جانان همه را به جان خریدن

چه خوش است جان سپاری به قدوم چون تو یاری           به منای کـربلای تو شها به خون تپـیدن


چه غمی ز بی پناهی به حضور چون تو شاهی           که خوش آیـدم به راه تو شها بلا کشیدن

چه شود اگر عموجان بروم به سوی میدان           که خوش است از تو فرمان و زمن به سر دویدن

چو غزال مجتبی شد ز میان خیمه بیرون           بـشتـاب از پـی آمـد شه دین برای دیـدن

چه عمو! چه نوجوانی! چه گلی چه باغبانی           به حسن صبا خبر ده که چه جای آرمیدن

بشکافت کوفیان را صف و زد به قلب لشکر           چه خوش است از غزالی همۀ گرگها رمیدن

زند آتـشم به هـر دم، غـم شاهـزاده قاسم           بنگر به دست گلچین گل نوشکفته چیدن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد در وزن مصرع اول تغییر داده و اصلاح شد

زنــد آتـشـم غــم شــاهــزاده قــاســم           بنگر به دست گلچین گل نوشکفته چیدن

زبانحال حضرت قاسم علیه السلام

شاعر : علیرضا شریف نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

از خون به دستِ خویش حنا می كِشم بیا            هـر لحظــه انتظارِ تو را می كِــشم بیا

در حجله پیشِ پــایِ تو پا می كِـشم بیا            چه حســرتی برایِ عبــا می كِشم بیــا


دور و بـرم بـدونِ تو آشــوب می شود

گــلــزارِ تشنۀ تو لگـد كــوب می شود

معــنـا نــداشت با تو یتیمی بــرای من            از بسكه داشتــی همه گونه هــوایِ من

دیگر نمانده جوهـره ای در صدایِ من            شن های داغ پُــر شده از ردِّ پـایِ من

تــنهــائـیـت در آتشِ آهــم مقــیــم كرد

دیــدی مرا دچــارِ بــلائی عظیــم كرد

تغـییر كــرده شكــلِ سَــرم، زودتر بیا            سر نیــزه رفت تا جگــرم، زودتـر بیا

در معرضِ دو چــشمِ تــرم زودتر بیا            شد تكّه تكّــه بــال و پــرم زودتــر بیا

تا قــابــلِ شنــاخــتــنــم، از حــرم بـیا

تا جــان نــداده از غم من مــادرم بیــا

سر نیــزه نقشِ پیـرهنم بد كشیده است            رویِ هِجا هِجــای تنم مَـدّ كشیده است

گــلدسته ای حــوالیِ گـنبد كشیده است            مژده بده، یتیــمِ حسن قــدّ كشیده است

این لشكـر ســواره مرا دوره كرده اند

تنها به یـك اشــاره مرا دوره كرده اند

قــدرِ دعــایِ هــر سحــرت را نداشتند            اصـلاً تحــمــلِ پــدرت را نــداشتــنــد

نه، چــشــمِ دیــدنِ پســرت را نـداشتند            از من تــوقــعِ سپــرت را نــداشتــنــد

بر خاكِ این كـویر مــرا پهن كرده اند

جایِ كمی حصیر مــرا پهـن كرده اند

در چنگِ ظلمِ چند نفر زخم خورده ام            حالا بیــا ببین چقــدر زخــم خورده ام

از دستِ قومِ تنگ نظر زخم خورده ام            خیلی شبیهِ زخــمِ تَبَــر زخم خورده ام

جان می دهم كه باز بگیری ببر مــرا

حَظّ می كنم دوباره بخــوانی پسر مرا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر و حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد

تا قــابــلِ شنــاخــتــنــم، از حــرم بـیا             تا سهــمـی از تنــم ببــرد مــادرم بیــا

بندهای زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایتهای معتبر حذف شد. زیرا مسائلی چون سنگ باران کردن حضرت قاسم، جنگ با ارزق شامی، و زیر سم اسب ماندن، نامه امام حسن و داستان بازوبند، وعروسی ایشان در کتب معتبر نیامده و جزء تحریفات عاشوراست. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا درهمین جا کلیک فرمائید.

این قـومِ غیظ كرده مرا بی هــوا زدند            در حجله استخوانِ جناقــم به جـایِ قند

ســائیده شد به هـم وسطِ آن بگــو بخند            این تــار و پود ریخته پــاشیده را ببـند

وقتی فشار رویِ گـلـو سخت می شود

كم كم اَدایِ لفظِ عمــو سخت می شود

یك لشكــر ایستــاده فقط سنگ می زند            با تیغ و تیر و نیزه هـماهنگ می زند

حالا كه گشته عرصه به من تنگ می زند            قــاتل نشسته مــویِ مرا چنگ می زند

با هر نسیـم آینه ات خــاك می خــورد

در هر هجوم زخمِ تنم چاك می خورد

بد جــور مـاه پــارۀ تو گیــرِ نعلهاست            قــرآنِ یــادگــارِ حسن زیــر نعـلهاست

نــرمیِ سیــنه ام سرِ تــأثیرِ نعلهــاست            این چند فصل حاصلِ تحریرِ نعلهاست

این بــارِ اوّل است چنیــن نا مــرّتـبــم

در پیـچ و تابِ این همه ابــرو مَعَذَّبَــم